من از نام شاه و امپریالیزم می ترسم
مصطفی اعتمادی
من از دو چیز همیشه می ترسم ، ممکن است که این دو باهم تفاوت داشته باشند و حتا ارتباطی نیز نتوان میان آنها بر قرار کرد؛ یکی سرمایه داری یا امپریالیزم و دیگری شاه یا سلطنت .
در سیستم سرمایه داری همیشه ارزش ها بر معیار سود مادی تعیین می شود ، به همین خاطر است که انسان در چنین نظامی از تمام ابعاد معنوی و ارزشی خود خالی می شود و به یک حیوان مادی بدل می گردد. تاریخچه سرمایه داری برای جستجوی سود مادی و منابع بیشتر اقتصادی سر شار است از کشتار و در بند کشیدن انسان های زیادی در جهان .
شاه و سلطنت نیز از جهاتی می تواند با سرمایه داری شباهت پیدا کند. در نظام سلطنتی اصالت خانواده و فرد بر همه چیز ترجیع داده می شود و انسانهای دیگر به مثابه ابزار رفاه، عیاشی و تامین معیشت خانواده سلطنتی و سلطان به کار می روند . در افغانستان نظام های سلطنتی در یک بررسی کلی خصوصیت های که در بالا ارایه شد را دارا بوده اند. ملیتی که من به آن تعلق دارم به عنوان یک اقلیت قومی و مذهبی چه در دوران سلطنت ظاهر شاه و چه در دوران خاندان های سلطنتی دیگر قربانی شده ام . ما از حداقل حقوق شهروندی که دسترسی به آموزش عالی و سیدن به مناصب حکومتی بود، محروم بودیم و به صورت اخص در فاکولته های شرعیات،حقوق و علوم سیاسی و حربی پوهنتون نمی توانیستم درس بخوانیم . من فکر می کنم تفرقه و بد بینی که در لایه های مختلف جامعه افغانستان نهادینه شده محصول نظام سلطنتی و شاهی است، به ویژه سلطنت از نوع شرقی و افغانی اش که بزرگترین توهین به استعداد و شعور جامعه محسوب می گردد.